پراکنده نویسی های خودم

دریا، یک زن ۳۳ ساله

پراکنده نویسی های خودم

دریا، یک زن ۳۳ ساله

کوتاه از این روزها

دیروز و امروز بعد از تقریبا یه هفته مرخصی استعلاجی برگشتم سر کار. دیروز که یه حس منگی و گیجی ناشی از بیماری داشتم هنوز ولی امروز خوب بودم. هر دو روز هم کلی کار گردم. نیسی هم نبود و با تمرکز و بهره وری فراوون کار کردم. 

امروز جزوه هام رو پاکنویس کردم. فحش گذاشتم واسه خودم اگه از شنبه هر روز ولو اندازه یه قدم مورچه ای نشینم پای مقاله ام. استاد ایمی هم هی پیام میده و ایده میده واسه کار مشترکمون. منم گل و قلب و تشکر میفرستم و میگم چه ایده خوبی. ولی خب کار رو پیش نبرده ام. 

یه درس جدید از متمم خریدم. خیلی خوبه

یه دوره آموزشی مربوط به کارم خریدم. چهل جلسه است و تا الان سه جلسه گوش کردم و بسیار مباحثش سخته برام.

فیلم بابالنگ دراز ۱۹۹۵ رو کوچولو کوچولو توی زمانهای خالی میبینم. چقدر خوب و شیرینه. 

میخوام سریال گیلمور گرلز رو ببینم.

علی رغم بیماری سختی که داشتم، حس و حالم خوبه این روزا.  خیلی امیدوارم 

شفافیت ذهنی حاصله از بیماری

امروز هم موندم خونه. سرماخوردگی ام خیلی بهتره ولی گفتم بهتره استراحت کنم و دیگران رو هم مریض نکنم. دیشب با سردرد بدی خوابیدم ولی الان خیلی خوبم.

انرژیم خیلی خوبه، کلا من همیشه بعد از گذراندن یک دوره بیماری، یه حس شفاف و خوبی پیدا میکنم و دنیا برام زیبا میشه. یه خانومی رو هم سالها پیش توی اینستا دنبال میکردم و گمش کرده بودم ولی دوباره پیداش کردم و صبح بعضی از پستهاش رو دیدم و خیلی انرژی خوبی گرفتم.

برنامه اصلی امروزم استراحته ولی شاید اون وسط مسطا،  برم ویونا به صرف کتاب و لته ماسالا، برم مسجد، جوجه کباب بپزم توی هواپز و اتاقم و کشوی خوراکی‌های آشپزخونه رو مرتب کنم.

سریال شریک جرم رو ادامه دادم. خیلی محبوبم نیست ولی به خاطر سارا بهرامی میبینمش.‌المیرا دهقانی رو هم دوس داشتم که همون اول زدن کشتنش ولی امیدوارم به صورت فلاش بک برگرده به سریال. 


نوشته های انسانی که حالش بهتر شده

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بدترین بخش سرماخوردگی به نطر من سردردشه و من امروز تا الان درگیرش بودم. دو تا مسکن هم از صبح خوردم ولی همچنان گیجم. 

صبح رفتم امیرشکلات قهوه خوردم و بعدشم آروم آروم رفتم سمت مسجد و توی مسیر یه جوراب حوله ای هم واسه خودم خریدم. مشکل همیشگی کوچیک بودن سایز پاهام باعث میشه مجبور باشم همیشه جوراب‌های کلفت بپوشم تا کفش اندازه ام بشه. 

دیروز نشستم واسه گذروندن روزای بیماری سریال فرندز ببینم. فکر کنم من تنها کسی هستم که تا حالا ندیدمش. نتونستم حتی یک قسمت رو کامل ببینم. خیلی بیمزه بود به نظرم. امروزم اشتراک نماوا خریدم که بشینم شریک جرم رو ببینم. یه کمی دیدم ولی خیلی جذبش نشدم. 

ظهر یه کمی خوابیدم.

اون سوپ و قرمه سبزی که توی پست قبلی گفته بودم به سرانجام نرسید

 یعنی اصلا جون اینکه هی به گاز سر بزنم نداشتم و بیخیالش شدم و زیر قابلمه ها رو خاموش کردم.سوپه البته فکر کنم پخته دیگه. البته اونم همه موادش رو ریختم توی خردکن و یه حالت پوره مانندی پیدا کرده. 

امروز مرخصی استعلاجی دارم. از چهارشنبه سرماخوردگیم شروع شد. دیروز رفتم دکتر و گفت گلوت چرکی شده. واسه امروز هم استراحت داد. دیشب نتونستم خوب بخوابم. انگار تب داشتم چون خوابهای الکی میدیدم. الانم سردرد دارم.

سوپ و قرمه سبزی گذاشتم بپزه. دلم میخواد برم دوش بگیرم. نمیدونم برام خوبه یا نه. 

 بدم نمیاد برم بیرون هوا بخورم.