این آخر هفته رفتیم تئاتر باغ آلبالو. دو شب پشت سر هم. یعنی اشتباه بلیط خریدیم و نمیدونستیم دو تا ورژن از باغ آلبالو روی صحنه است ولی تجربه جالبی بود. اون روایت ایرانی رو من بیشتر پسندیدم. یعنی اون مخلوط شادی و غم که توی روایت چخوف هست، توی ورژن ایرانی بهتر دراومده بود.
بعد از مدتها هم نشستم به دیدن فصل دوم Big little lies. اینقدر طول کشید که اصلا فصل اول رو یادم رفته و با فلاش بکهایی که میزنه داستان یادم میاد.
در راستای برنامه ام برای آشنایی با ادبیات همسایگان، رفتم یه رمان عراقی خریدم. نامزد بوکر عربی بوده. بعد از خنده خورشید، اشک ماه میرم سراغش.
چقدر فرهنگی شد این پست
حالا برای شکستن این جو سنگین فرهنگی، باید بگم پنجشنبه از کلاس یوگا که دراومدم دیدم میلیو زنگ زده و میگه عصر بیاید اینجا. گفتم ما عصر داریم میریم تئاتر. میگه وا چرا رفتید و تئاتر تحریمه و اینا. یعنی فقط تو این مملکت فقط بازیگرا و کارگردانای تئاتر باید سر کار نرن؟ بعد خود همین میلیو حاضره یه روز نره سر کار و حقوق نگیره؟ از کوته فکری بدم میاد