پراکنده نویسی های خودم

دریا، یک زن ۳۳ ساله

پراکنده نویسی های خودم

دریا، یک زن ۳۳ ساله

آخرین روزهای بهار

امروز رو با مود خوبی شروع کرده ام. یه کتاب دارم که خیلی به خوندنش علاقه مندم ولی توی خونه شرایط خوندنش پیش نمیاد. آوردم اداره و گذاشتم کنار دستم تا بین کارها بخونمش. 

برای ناهار میوه آوردم شامل زردآلو و شلیل و خیار و سیب گلاب و پرتقال. فکر کنم تنها کسی که هنوز داره پرتقال میخوره منم. قهوه هم آوردم با خودم.

توی مسیر اداره پادکست ارباب کیخسرو شاهرخ رو از رادیو تراژدی گوش کردم. چقدر هم این روزا ترافیک کم شده و من در کمتر از نیم ساعت میرسم اداره. 

امروز دو تا گزارش مهم باید بنویسم. کتاب بخونم، ویدئوهای اون دوره آموزشی کذایی رو ببینم. تکلیف کلاس زبان رو انجام بدم (یا لااقل یه کمی درباره اش جستجو کنم). 

هوس گل هم کردم و میخوام توی مسیر برگشت از اداره، برای خودم گل بخرم. توی مسیرم یه گلفروشی هست که جای پارک درست و حسابی نداره. حالا احتمالا از همون میخرم.

کفش مشکی محبوبم هم پاره شده و واسه همین نمیتونم مانتوهای مشکیم رو بپوشم. یه مغازه اطراف خونمون هست که کیف و کفش قشنگی داره. شاید عصر پیاده برم تا اونجا یه کفش بخرم و بعدش برم مسجد. 

الان میزم رو تمیز کرده ام و آماده کارم دیگه

نظرات 1 + ارسال نظر
صحرا دوشنبه 29 خرداد 1402 ساعت 21:33

چقدر خوبه نوشته هاتون

لطف دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد