پراکنده نویسی های خودم

دریا، یک زن ۳۳ ساله

پراکنده نویسی های خودم

دریا، یک زن ۳۳ ساله

و بدانیم اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت

حالم خیلی از صبح بهتره. یعنی درواقع یکی دو ساعت بعد از نوشتن پست قبلی ، مودم بهتر شد. ظهر بعد از نماز، خیلی هوس خوندن زیارت عاشورا کرده بودم و تا نمازم تموم شد و رفتم کتاب زیارت عاشورا رو برداشتم، همکارم اومد تو نمازخونه و منو گرفت به حرف و نشد بخونم. ولی همون حسی که توی دلم ایجاد شد برام خیلی ارزشمند بود.

الان خونه ام. پشت کانتر اپن نشسته ام. دارم بستنی بخی فالوده ای میخورم و دنیای شیرین دریا میبینم. میخوام دو تا کشوی آشپزخونه رو مرتب کنم‌ و لباسام رو بندازم تو ماشین. یه استانبولی هم درست کنم و برم دوش بگیرم. دوس دارم مسجد هم برم اگه شد.  

این شبا قبل خواب روی طاقچه از قیطریه تا اورنج کانتی رو میخونم. برای بار دوم. پارسال همین روزا برای بار اول خوندمش.