اومدم کتابم رو از استاد ایمی بگیرم. باهاش هشت قرار داشتم و زود رسیدم. از اونجا که اطراف انقلابه، ترسیدم جای پارک نباشه و ترافیک باشه و اینا و لذا زود رسیدم. طرح مرح خریدن هم که در منش من نیست و بعدا میرم جریمه میدم. البته جریمه اش از سه بار اسنپ گرفتن کمتره و نیز من بیزارم از اسنپ گرفتن. ماشینهای داغون و بدبو. پلاس هم که میگیری یه جور دیگه روی مخن. لذا هرچی جریمه طرح و اینا باشه بازم میرزه.
دیشب کتری چای ساز رو در حد مرگ جرم گیری کردم. خیلی خوب شد. هی میرم در کتری رو باز میگنم و لذت میبرم از دیدنش.
خب این پست با هدف وقت گذرونی نوشته شده و به هدفش رسید. برم کم کم سمت محل قرار.
.
شعر عنوان پست رو خیلی دوست دارم. قشنگ معنای آسودگی و خوشی و سادگی و تابستون داره برام
سلام دریا جون من هم این شعر رو دوست دارم.حالت رخوت و فراغت تابستانهای قدیم رو به یاد میاره.
سلام عزیزم
آره کلا سهراب منو میبره به سرخوشی های بچگی
خیلی وقت بود دسترسی نداشتم به نت بعد فکر کنم یه ماه اومدم بخونمت و چه عالی کلی پست نخونده دارم سر فرصت میام بخونم
انقلاب و اطرافش شلوغه و جایی مثل تهران واقعا سخته با اسنپ بری این ور اون ور
لطف داری عزیزم