یکی از چیزهایی که خیلی ازش بدم میاد اینه که عده ای فکر میکنن اینکه وسط متن فارسی (عموما توی وبلاگ) یه کلمه یا عبارتی رو به یه زبون دیگه بگن مثلا انگلیسی، عربی، ترکی و ... دیگه ته بانمکی و استعداد و طنز و باحالی و متفاوت بودن ان. یعنی اینقدر از این کار تهوع میگیرم که وقتی متنی رو میخونم که اینطوریه، تپش قلب میگیرم.
امروز حال ندارم.
دلم میخواد برم یه جایی که فقط واسه یه روز، مطلقا کسی باهام حرف نزنه و بهم کاری نداشته باشه..
از مهمون داری و مهمونی رفتن متنفرم.
از اینایی که هی زنگ میزنن و نمیکنن اون حرف وامونده شون رو توی پیام بگن متنفرم.
از آدمی که هی قهر میکنه و بهش برمیخوره متنفرم.
راستش من هم حاضرم دو صفحه تایپکنم ولی ۵ دقیقه صحبت نکنم.واقعا خسته کننده است.
وای آره
واقعا از حرف زدن با تلفن بدم میاد
پس بهتره من این طرفا پیدام نشه چون ازونام که باعث تپش قلبت میشن نوشته هام:))
اما بریم سراغ بی حوصلگی صبحگاهی که من الهه شم در نتیجه کاملا کاملا می فهمم چی میگی
شما که تاج سری.
ببین راستش من از ترکی حرف زدن بدم میاد.روم نشد صریح بگم تا به نژادپرستی متهم نشم
من کلا صبحها یا در حد ترکوندن دنیا انرژی دارم یا آماده ام همه رو کتک بزنم و فهمیده ام این تا حد زیادی به حال و روز و وضعیت خواب دیشبم بستگی داره.
شبیه همیم!

حوصله نداری ورزش کن یه کم پیاده روی کن
منم صبح ها بی حوصله ام
شاید به خاطر بی برنامگی باشه!
اتفاقا ورزش و پیاده روی زیاد انجام میدم. بیحوصلگی صبحگاهی من اغلب به کیفیت شبی که گذروندم بستگی داره. وقتی شب آروم و باکیفیتی ندارم، فرداش بیحوصله میشم.