امروز موندم خونه. خونریزی زیادی دارم و بیحالم . دیروز هم ترافیک وحشتناکی بود. من از سمت سئول و جلوی نمایشگاه بین المللی رد نیشم. اغلب چک میکنم که اگه نمایشگاه در حال برگزاری باشه از اونجا نرم ولی دیروز یادم رفت چک کنم و از اونجا رفتم و شد آنچه شد. کلی توی ترافیک موندم. البته دیدن آدمهایی که از نمایشگاه میان بیرون خیلی جالبه. دیدن زنها غمگینم میکنه. همه به طرز اغراق شده ای آرایش دارن و لباسهای ناراحتی پوشیده ان، یعنی یه جورایی حس میکنی یه اجبار، نوشته یا نانوشته، وجود داره که زنها توی شرکتهای خصوصی و جاهایی مثل نمایشگاهها اینقدر تزئینی باشن. حقیقتا دیدنشون غمگینم کرد. به نظرم هر چیزی اجباریش بده،حتی آرایش اجباری، البته که اجبار همیشه صریح و مستقیم نیست.
دیروز یه ویدئو هم روی یوتیوب دیدم. یکی از این بلاگرا داشت داستان طلاقش رو تعریف میکرد. یعنی حقیقتا مشمئزکننده بود. حالم از هر چی انسانه به هم خورد. واقعا دیگه به درد نمیخوره این دنیا. ملت هم کامنت داده بودن که چقدر شما فرهیخته و روشنفکرید.
خلاصه دیشب حال غمگینی داشتم.
امروز خونه ام و باید پاشم برم حموم. یه کمی خرید هم دارم که احتمالا به اسنپ سفارش میدم. شاید یه قیمه بادمجون هم بپزم.
دیروز خریدهام از دیجی کالا رسید. پاک کن لاک پشتی خریدم.
امان از پریود که آدم رو افسرده می کنه اونم در شرایط موجود
منم با آرایش افراطی مشکل دارم مخصوصا در سنین ابتدایی و راهنمایی که الان زیاد شده و زنها شدند جنس ویترینی مردهای ...
بله، موافقم
باید برم پاک کن لاک پشتی رو تو دیجی کالا ببینم امیدوارم با استراحت بهتر بشین. یه کم حلوای بابونه درست کنین. خوب بخوابین و موسیقی ملایم گوش بدین
خیلی ممنون. الان خیلی بهترم. البته کلا کمی بیحالم که خب طبیعیه