امروز خیلی روز پرباری بود یعنی داشتم مثل بچه آدمیزاد کارمو میکردم و ارائه کذایی رو آماده میکردم ولی خب قضای ایزدی با تدبیر من موافق نبود و از ساعت یازده برق اداره قطع شد و کلا سیستمها پرید و تا آخر ساعت کاری وصل نشد. واقعا العبد یدبر و الله یقدر
دیگه رفتم نشستم توی لابی اداره که یه کمی از گرمای اتاق فرار کرده باشم و یکی از همکارا اومد به حرف زدن و گلایه از اوضاع اقتصادی. کلا این مدل حرفا رو دوس ندارم ولی خب همراهی کردم. میگفت بیا یه کار راه بندازیم. گفتم اتفاقا من خیاطی بلدم و یه مدت تو فکر راه اندازی مزون بودم ولی خب خیاطی حوصله فولادین میخواد که تنها چیزیه که من در زندگی ندارم. کلا شعارم اینه در زندگی: به دریا در، منافع بیشمار است / وگر خواهی سلامت، در کنار است.
منم منافع رو بیخیال شده ام و به سلامت اکتفا کرده ام.
...
دیشب داشتم حال حیرت رو میخوندم. یه نکته به ذهنم رسید. لیلی گلستان وقتی از فروغ حرف میزنه میگه خیلی هم شاعر خوبی نبود و درباره مادرش میگه که خیلی حرفه ای کار سفال میکرده و نمایشگاه خفنی زده و خیلی هم انسان مهربان و فداکاری بوده. اصلا فارغ از هر چیزی و اینکه این داوری چقدر ممکنه با حب و بغض همراه باشه به ذهنم رسید دنیا یاد یک زن و مادر مهربان و هنرمند و رنج کشیده رو کاملا از خاطره اش پاک کرده و نام زن دیگه ای رو فقط به حافظه ما و خودش سپرده. غم انگیزه به نظرم. ترازوی دنیا با خوب و بد ذهنی ما عمل نمیکنه.
...
رفته بودم مسجد. خانوم بغلی گفت تو رو خدا واسه من دعا کن. دلم شکست و اشکم دراومد به دلایل متعدد و مختلف.
...
برم بستنی و تخمه بخورم و سریال ببینم.
به نظر من قضاوت های لیلی گلستان با مقدار زیادی غرور و نفرت و عصبانیت همراهه و شاید هر کسی هم جای اون بود همین حس رو داشت. فخری همسر ابراهیم گلستان به اقرار خود ابراهیم گلستان آدم بی نظیری بوده و آنچه میان گلستان و فروغ رخ داده را خدا بهتر میدونه. مسلمه که گلستان همسرش را آزرده. این که چه قدر فخری گلستان هنرمند بوده مساله دیگری است و کارشناسان هنری باید نظر بدهند ولی یک چیز هم روشنه و اون این که فروغ شاعری پیشرو بوده چه دوستش داشته باشیم چه نداشته باشیم، هنرش از زمانه خودش پیش بود.
آره درسته
حق با شماست