پراکنده نویسی های خودم

دریا، یک زن ۳۳ ساله

پراکنده نویسی های خودم

دریا، یک زن ۳۳ ساله

زندگی روزانه

از عملکرد خودم در این روزها راضی بوده ام

قدم های مورچه ای رو جدی گرفته ام.

خوشحالم که دارم میرم خونه perfect days ببینم و آش رشته بخورم.

.

یه چیزی که این روزا خیلی توی ذهنم میاد و به افکارم نطم میده اینه که با خودم میگم: هر دوره زندگی مقتضیاتی داره، فرصت هایی ر‌و ایجاد میکنه و محدودیت هایی رو برای آدم درست میکنه. مهم اینه که هر دوره زندگی (و البته حتی هر لحظه) رو با تمام مقتضیاتش زندگی کنی.

معتقدم در عین داشتن هدف و برنامه و چشم انداز بلند مدت، باید روزانه زندگی کرد. امروز اگه فرصت داری  کتاب بخون، اگه فرصت داری پیاده روی کن، فکر نکن خب من در چشم انداز بلند مدت باید هر روز بتونم نیم ساعت کتاب بخونم. الان وقت هست انجام بده

و من مسافرم ای بادهای همواره

آخر هفته خیلی فرهنگی گذشت

شب یلدا با میلیو و مری رفتیم تئاتر. ترس از مکان های شلوغ توی پردیس شهرزاد. خوب بود. البته جز ما چهار تا، فقط دو تا تماشاچی دیگه داشت و سالن تقریبا خالی بود. دو تا بازیگر داشت تئاتر که خیلی هم خوب بودن. دلم براشون سوخت که داشتن واسه شش نفر اینقدر زحمت می‌کشیدن. تئاتر ۴۵ دقیقه بود و بعدش از سالن تئاتر پیاده رفتیم فودکورت چارسو و شام و قهوه خوردیم و کلی حرف زدیم و خوش گذشت. 

جمعه هم دو تا فیلم دیدم: ملاقات خصوصی که خیلی دوستش نداشتم و نتونستم باهاش ارتباط بگیرم.  ابلق رو خوشم اومد و به دلم نشست، هرچند یه کمی بی دلیل طولانی بود ولی داستان و فضا و بازی‌ها رو دوس داشتم.

.

صبح توی مسیر اداره لاستیک ماشین یه صدایی داد که فکر کردم پنچر شده ولی دیدم چیزی نشده. حالا خدا داند که چی بوده.

شوفاژهای اداره قطع شده یا لااقل اتاق ما قطعه و منم هنوز نرفتم سر و گوشی آب بدم ببینم چی شده. با کاپشن نشستم داره قهوه مینوشم.