پراکنده نویسی های خودم

دریا، یک زن ۳۳ ساله

پراکنده نویسی های خودم

دریا، یک زن ۳۳ ساله

چنگ زدن به کوچکترین شادی‌ها

الان گل پسر بغلم روی تخت خوابیده. دیروز مامان احسان رفت. بلیطش از ترمینال آرژانتین بود برای ده صبح.  بردیم رسوندیمش. یه کمی هم همونجا توی ترمینال زیر آفتاب خوبی که بود نشستم و احسان گل پسر رو راه می‌برد. اون لحظه دلم گرفته بود یه کمی اشک هم ریختم برای تنهایی خودم ولی از همونجا به خودم قول دادم یه مامان شاد و محکم برای پسرم باشم. 

اصلا از دیروز که مامان احسان رفته و خودمون تنها شدیم‌حس و حالم بهتر هم شده و روال زندگی انگار داره بیشتر دستم‌میاد.‌

دیروز بعد از ترمینال ، رفتیم نان سحر گیشا و دو تا ساندویچ خریدیم و توی ماشین خوردیم. بعد هم با گل پسر رفتیم‌ هوپای گیشا که ببینیم‌کتاب یا اسباب بازی مناسب براش دارن یا نه. یه کتاب پارچه ای خریدیم و جلد چهارم داسی دایناسی. یه مدل اسباب بازی چوبی هم داشت که به نظرم خیلی قشنگ بود ولی گرون بود و نخریدیم.

بعد اومدیم خونه و من البته هنوز دلم گرفته بود و دقیقا این رو حس کرده ام که هروقت حال روحی من نامساعد باشه، بچه هم بیقرار باشه. احسان که‌حال ما دو تا رو دید پیشنهاد داد بریم تا مرکز خرید دم‌خونه. دیگه کالسکه گل پسر رو راه انداختیم و رفتیم سمت اونجا. دو تا قهوه خوردیم و من برای خودم یه تیشرت بنفش و لباس زیر خریدم و برای گل پسر، چسب حموم و دو تا لباس و جغجغه مچی خریدیم. واقعا حال روحیم بهتر شد. 

با خودم گفتم باید روزانه و در لحظه زندکی کنی یعنی از اینکه الان ۱۹ مهر به خوبی و سلامتی گذشته شاکر باش. وافعا این ایده خیلی حالم رو بهتر کرد. 

امروز هم خدا رو شکر با حال خوب بیدار شدم. حتی یه کمی کمد وسایل گل پسر رو هم مرتب کردم. بعد هم به پیشنهاد احسان رفتیم بیرون صبحانه خوردیم و کالسکه گل پسر رو هم گذاشتیم توی صندوق عقب و بعد از صبحونه، همونجا یه کمی گل پسر رو توی کالسکه گردوندیم و کلی کیف کرد و راحت خوابیده بود.

خلاصه که خدا رو شکر حالم بهتره یعنی در واقع آگاهانه هر لحظه در تلاشم که حالم بد نشه. 

میخواستم آبنبات لیمویی (آخرین جلد آبنبات ها) رو از طاقچه بخرم ولی یهو گفتم دوباره همه جلدهاش رو بخونم و این روزا رو برای خودم شیرینتر کنم. بنابراین دوباره از آبنبات هلدار شروع کردم و تو وقتای شیردادن یا وقتی گل پسر پیشم‌خوابیده میخونمش و یه لبخندی میاد روی لبم.

احسان باز سرما خورده و من خیلی میترسم من و گل پسر هم بگیریم. ولی خب سعی میکنم اوقات‌خودم رو تلخ نکنم.

امروز رفتم حموم و تی‌شرت نو رو پوشیدم. بعد از مدتها به پاهام کرم زدم چون دیگه شبیه کویر لوت شده بود. امروز که بیرون رفتیم کیفم رو هم عوض کردم و به جای کیف اسپرتی که از بعد زایمان دستم میگرفتم و از ریخت و قیافه افتاده بود ، کیف قشنگتری رو دم دست گذاشتم. واسه کوچکترین این چیزا خدا رو شکر میکنم. 

الان باید تا نماز قضا نشده پاشم‌نمازم رو بخونم. 

نظرات 5 + ارسال نظر
غ ـ ـز ل سه‌شنبه 24 مهر 1403 ساعت 10:14 https://life-time.blogsky.com/

ببین خوشگل خانوم دوری سختیهای خودشو داره
من خیلی طول کشید تا عادت کنم و بپذیرمش
اما بزرگترین حسنش از نظر من بی خبر بودن از بحثای فامیلی هست
البته به خانواده هام بستگی داره
مادر من و همسر هیچکدوم اهل انتقال دادن این مسائل به ما نیستن و وقتی میریم اونجا خیلی چیزا رو شاید اونم شاید بفهمم

ضمن اینکه فقط خودتی که بچه رو تربیت میکنی
و خواهر من همیشه میگه چون دیگران نزدیکت نبودن خوب تونستی بچه رو تربیت کنی و دچار دوگانگی نشه

ولی منکر این نمیشم که بچه داری دست تنها واقعا سخته وگرنه شاید شاید یه روزی یکی دیگه میاوردم
ولی الان بهش فکرم نمیکنم

خیلی خوبه که خونه نمیمونی
حتما ادامه بده
سمت ما پیاده روها داغونه و من هیچ وقت نتونستم کالسکه ماه رو استفاده کنم
و تقریبا همیشه خونه بودم

آره غزل جون حرفت رو واقعا قبول دارم. من از سال ۸۶ تنهایی تهران زندگی کردم. یکی دو سال خوابگاه بودم و بعد دیگه خونه گرفتم و خودم مستقل زندگی میکردم. بعد هم که ازدواج کردم. یعنی ۱۷ سال توی تهران و دور از خانواده بودم و همیشه از این بابت خوشحال و راضی بوده ام که دور از حواشی و مسائل ریز و درشت هستم ولی از وقتی صاحب فرزند شده ام برام واقعا این تنهایی سخت شده.
مثلا امروز داشتم راجع به یه چیز دیگه با یکی از دوستام حرف میزدم وسط حرفاش گفت پدر شوهرم روزی یک ساعت بچه رو میبره بیرون میگردونه و من استراحت میکنم. خب من یهو دلم به حال تنهایی خودم سوخت. همین یه کمک کوچیک رو اگه می‌داشتم خیلی شرایطم بهتر میشد. ولی باز هم فقط و فقط به کمک و لطف خدا امیدوارم.

مامان خانومی یکشنبه 22 مهر 1403 ساعت 13:21 http://mamankhanomiii.blogfa.com

سلام به به افرین به این تصمیمات خوب واقعا اینکه در لحظه زندگی کنی حس و حالت رو خوب میکنه اینکه کوچولو کالسکه داره هم عالیه هرجا بخوای میتونی ببریش اصلا خودت رو به خاطر اینکه بچه کوچیک داری از بیرون رفتن و سفر محروم نکن حتی بچه ت رو من هم چون کسی نبود مراقب بچه باشه هرجا میرفتم میبردم حتی الان یه تره بار میخوایم بریم سه تاشونو میبریم فقط موقع زایمانم که بیمارستان بودم بچه رو گذاشتم پیش مادرشوهرم چون هم از ما دور هستن هم توان نگهداری بچه رو ندارن . من خیلی هارو دیدم هرجا میخوان برن بچه رو میذارن پیش مامانشون اونوقت یه جا که محبورن ببرن هم خودشون اذیت میشن هم بچه اذیتشون میکنه چون عادت نداره همش توخونه بوده ولی وقتی ازاول همه جا ببری اونم عادت میکنه و بدقلقی نمیکنه بیرون رفتنی . روزهدی خوبی رو داری میگذرونی قدرشونو بدون تا میتونی بچه تو بو کن من عاشق بوی نوزادم

سلام
باورتون میشه من از شما خیلی یاد گرفته ام که در لحظه لذت ببرم؟
آره کالسکه خیلی خوبه. از اون روز، خودم هم صبحها تنهایی سوارش میکنم و میریم مرکز خرید دم خونه. هر دو هوا میخوریم.
این نترسیدن از بیرون رفتن با بچه رو هم از شما یاد گرفته ام.
من که مطلقا کسی رو ندارم. ناچارم همه جا با بچه برم.

فاطمه شنبه 21 مهر 1403 ساعت 17:47 http://Ttab.blogsky.com

خوب میکنی خواهرمخصوصاکه شیرهم می دی کوچک ترین نگرانی یاناراحتی،روی شیرت تاثیرداره
آخییی کتاباواسباب بازی های نی نی

آره واقعا همینطوره. تا حالا دو بار پیش اومده که با حال روحی خیلی بد بهش شیر دادم و هر دوبار شدیدا بالا آورده.
وسایل نی نی خیلی خوبه. البته نی نی ما خیلی کوچیکه واسه اسباب بازی. توی مغازه وقتی از فروشنده پرسیدیم واسه سن نی نی ما چه بازی داری، تعجب کرده بود

نسترن شنبه 21 مهر 1403 ساعت 13:05 http://second-house.blogfa.com/

الهی همیشه شاد و سلامت باشید و لبتون خندون باشه

ممنونم عزیزم
همچنین برای شما

ارغوان جمعه 20 مهر 1403 ساعت 16:35

چه پست خوبی بوی زندگی میداد. به نظرم روزهام هر وقت تنها بودی و حس کردی دلت گرفته از این کالسکه سواری استفاده کن، چون شاغل بودی و هر روز بیرون و در تعامل با آدمها این خونه نشینی هم تو حال بدت تأثیر داره. تی شرت و بقیه خریدها مبارک. کتاب های آبنبات هم باحالن یا فیلم طنز سریالهای تکراری هر چی حال خوب کنه پیدا کن.

آره دقیقا همین کار رو کردم و خودم صبحها گل پسر رو سوار کالسکه میکنم و باهم میریم بیرون. به هر حال باید خودمون برای خودمون شادی بسازیم.
آره واقعا خونه موندن برای من سخته.
سریال رو هم به پیشنهاد شما شروع کردم. وقتایی که گل پسر روی پام خوابه سریال‌های تکراری حال خوب کن میبینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد