پراکنده نویسی های خودم

دریا، یک زن ۳۳ ساله

پراکنده نویسی های خودم

دریا، یک زن ۳۳ ساله

منظم کردن ذهن

تا اینجای امروز را به تمیزکاری گذرانده ام. خیلی جاها شلوغ و به  هم ریخته شده بود. کشوی پشت آینه پر از لاک و رژ و کرم و اسپری و چیزهایی بود که حداقل یک سال استفاده نکرده بودم، همه را جمع کردم و فقط وسایلی را که به صورت جاری استفاده میکنم نگه داشتم. خیلی خلوت و خوب شد. 

بعد که موتورم روشن شده بود، رفتم سراغ کشوی لباس ها. کشوی شلوارها مخصوصا خیلی به هم ریخته بود و طوری شده بود که اصلا کشو به زحمت بسته میشد. مرتب کردم و لباس‌های تابستانی را جمع کردم. کلا اوضاع اتاق خلوت و مرتب شد.

البته الان منتظرم جارو شارژی شارژ شود  و زیر تخت را جارو بزنم. 

کلا این یکی دو هفته نطم زندگیم خیلی گم شده بود. تقریبا هر روز بعد از اداره شروع میگردم به پرخوری و گشتن در ریلز اینستاگرام. یعنی عملا به بطالت میگذروندم. البته انصافا خسته ام بعد از اداره ولی خب شرایط زندگیم همینه و نمیشه به خاطرش، هر روز سلامت روح و جسمم رو به خطر بندازم. واسه همین خونه و اتاقم خیلی شلوغ شده بود و همه برنامه هام از دست رفت،دو تا آلارم هم دیروز گرفتم که متوجه شدم دارم نطم رو از دست میدم. اول اینکه دیروز توی اداره وسط ساعت کاری شارژ ساعتم تموم شد یعنی اینقدر حواس پرت بودم که علی رغم هشدارهای ساعت، نزده بودمش به شارژ و دوم اینکه دیشب دلم نودل میخواست و دیدم نداریم، یعنی لیست خرید ننوشته بودم و حواسم به موجودی خوراکی‌های خونه نبود.

خب حالا اینا دو تا مورد کوچیکن و بحرانی نیستن ولی هشدار بود که بفهمم دارم بی نطم جلو میرم. 

واسه همین نشستم دیدم دارم دچار اعتیاد اینستاگرام میشم. به دلایلی نمیتونم پاکش کنم ولی خب حتما میتونم مدیریتش کنم‌ . نمیگم به جاش برم اتم بشکافم ولی چار تا تفریح و استراحت درست حسابی که میتونم بکنم. کلی کتاب هست که دوست دارم بخونم، کلی فیلم و سریال هست که دوست دارم ببینم، قدم بزنم و ...

واسه همین امروز میز تحریرم رو  هم مرتب کردم. یعنی آماده شد که بتونم راحت روش کار کنم و کتاب بخونم و نقاشی بکشم و بنویسم و ... (یعنی سخت افزاری رو برای خودم فراهم کنم که به زندگیم نظم بده)

کلی کاهو شستم که واسه سالاد درست کردن آماده داشته باشم. میخوام عدسی هم درست کنم برای طول هفته. 

.

این هفته توی اداره چالش داشتم و خیلی انرژی روحی هدر دادم. رفتارهای نیسی واقعا آزاردهنده شده. نمیدونم شاید راه درست اینه که به مدیر بگم و جامو عوض کنه. البته این کار هم حواشی خودش رو داره. کلا هر نوع تعامل با این آدم هزاران حاشیه به همراه داره و متاسفانه آبروت رو هم میبره. شاید هم راه درست ایگنور کردن صد در صدیش باشه. یعنی دیگه تلاش نکنم رابطه مون خوب بشه. واقعا گیر افتادم. دیروز میگفت تو وسایل منو برداشتی!!!!

الان باید پاشم گوشیم رو بزنم به شارژ. میخوام واسه نماز ظهر برم مسجد. پنجشنبه ها یه شبانه روز نماز قضا میخونن. برنامه ام اینه هر هفته حداقل سه روز نماز قصا بخونم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد