دیروز اپیزود کبری سعیدی از رادیو تراژدی رو گوش میکردم. چه تلخ بود. با حال و روز منم تطابق داشت. زندگی به بعضی ها خیلی سخت میگیره. ولی این سمج بودن و ناامید نشدنه که آدم رو نجات میده. هرچند من شخصا آدم ناامید نشویی نیستم. چاوشی میگه: پناه میبردم به ناامید شدن. منم همینطورم.
مهرجویی کشته شده؟ خیلی هولناکه. یعنی سناریوی قتلهای زنجیرهای داره تکرار میشه؟ من هنوز یکی از بدترین چیزهایی که در زندگیم دیده ام فیلم بازجویی همسر امامیه. هنوز کابوسش رو میبینم.
.
دلم یه مانتوی جین خوش دوخت و خوش رنگ میخواد.