امروز صبح توی مسیر داشتم پادکست کتابگرد اپیزود گفتگو با یکی از کتابفروشای نشر چشمه رو گوش میکردم. لازم به ذکره که شغل رویایی من کتابفروشیه و حتی یه دوره ای خیلی جدی میگیر بودم مغازه ای رو که بابام اجاره داده کتابفروشی کنم و عصرها از اداره برم اونجا. حالا توی این اپیزود هم میگفتن که کتابفروشی شغل رویایی خیلیهاست و خیلیها تصور شیرینی ازش دارن ولی خب به هر حال سختی ها و مسائل خودش رو داره. وسط حرفشون گفتن خیلیها تصورشان یه چیزی توی مایه های شکسپیر و شرکاست. یهو یاد این کتاب افتادم و فضای دوست داشتنیش و دلم خواست دوباره یه بخشهایی ازش رو بخونم. خیلی فضای گرم و نرم و آرومی داره و خوندنش توی عصرهای پاییزی میچسبه. یادمه زمانی که داشتم تزم رو مینوشتم این کتاب رو خوندم. یعنی صبحها پامیشدم و یه تیکه ازش میخوندم و بعد میرفتم کتابخونه. اون موقع اسپرسوساز م رو هم تازه خزیده بودم و هر روز اسپرسو درست میگردم. واسه همین دل نشین شده خاطره این کتاب واسم.
واسه همین تصمیم گرفتم امروز پیاده روی رو توی خونه انجام بدم و سر راه خونه هم جوجه آماده بخرم و توی هواپز بپزم واسه شام و یه شام گرم و نرم و خوشمزه درست کنم و بعد از پیاده روی، با یه دمنوش یا چای یا شیرقهوه برم شکسپیر و شرکا بخونم. از الان ذوق دارم واسه این برنامه.
.
دیروز فهمیدم دوریس لسینگ توی ایران به دنیا اومده. پدرش دیپلمات بوده توی ایران.
این روزا چند تا اپیزود خوب از پادکست کتابگرد شنیده ام ولی گل سرسبدشون دو تا بود. یکیشون رو دیروز توی مسیر خونه گوش میکردم و یکی رو امروز توی پیاده روی. یعنی اینقدر خوب بودن که الان گفتم این پست رو بنویسم تا خاطره شون برام بمونه.
دیروز مصاحبه با ماندانا فرهادیان رو گوش کردم چقدر انرژی مثبتی داشت و چقدر باسواد و کتابخون بود. واقعا کیف کردم. اول که دیدم توی عنوان اپیزود نوشته شده کتابهای علمی خیلی خوشم نیومد ولی دیدم بحث علم به زبان ساده چقدر شیرین و دوست داشتنیه. کتابها و فیلمهای خیلی خوبی هم معرفی کرد که رفتم توی طاقچه نشان دار کردم برای خودم. کتابهاش بیشتر تو حوزه روان و اعصاب بشری بود. صفحه اینستاگرامش رو هم فالو کردم.
امروز هم اپیزود مصاحبه با شادی گنجی رو گوش کردم. اینم خیلی خوب بود. باستان شناسه و شعارش آهسته روی در سفره. خیلی دوست داشتم حرفاشو به ویژه تعریفش از سفرهایی که رفته. صفحه این یکی رو هم فالو کردم.
کلا صحبت کردن راجع به کتاب از لذت بخش ترین گفتگوهاست برای من و اساسا اگه کسی اهل کتاب خوندن نباشه حرفی برای گفتن باهاش پیدا نمیکنم. به همین خاطر پادکستهایی رو که راجع به کتاب باشن خیلی دوست دارم. من هنوز هم خیلی وقتا به شوق خوندن ادامه کتابی که در حال خوندنش هستم برمیگردم خونه.
یک آخر هفته آرام رو گذروندم. از اون آخر هفته های مطلوب. هایلایتهای این آخر هفته چی بود؟
پنجشنبه پیاده روی دلنشینی رفتم و پادکست ترور جان اف کندی از راوکست رو گوش کردم.
عصر رفتیم خیابون گردی. از جلوی ناتلی سهروردی رد شدم و دیدم اطلاعیه زده که نیروی کار میخواد. یکی از رویاهای من همیشه کار کردن توی قنادی بوده. داشتم فکر میکردم اینکه آدم توی قنادی کار کنه چقدر زندگیش با شغل الان من متفاوت میشه. شاید حقوق کمتری بگیره ولی شادتر و آسوده تر زندگی نمیکنه؟
از خیابون گردی که برگشتم انار خوردم و نشستم تا دیروقت توی کانالهای تلویزیون چرخیدم.
امروز صبح با کپسول وین اسپرسو درست کردم و نشستم برای هدف های جدیدم برنامه ریزی کردم. حالا اینکه چقدر عملی بشه دیگه خدا داند.
چون نشد لورنس عربستان رو بببنم، یه کمی از فیلم ملکه صحرا رو دیدم. خیلی هالیوودی بود به نظرم ولی بد نبود و باید کاملش رو ببینم. فیلم راجع به زندگی گرترود بل است، یکی از مهمترین طراحان خاورمیانه جدید. تاریخ هم خونده. اغلب سیاستمداران بزرگ دنیا تاریخ خوندن.
یه برنامه روزانه خوب برای فردا نوشتم. البته یه جلسه خوب هم توی اداره هست که بدم نمیاد شرکت کنم. هرکدومشون پیش بیاد خوبه.
الان دارم آخر هفته رو در حالی به پایان میرسونم که دو تا غذا واسه طول هفته داریم، کیفم حاضره، اطلاعاتی که میخوام روی فلش ریخته ام، اشتراک فیدی پلاسم رو تمدید کرده ام، یک قدم به هدفی که دارم نزدیک تر شده ام، همین الان یه نارنگی خورده ام و الان باید گوشیم رو بزنم به شارژ و برم کتاب بخونم. چی؟ مصاحبه حمید شوکت با محسن رضوانی.