-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 دی 1402 18:29
وقتی پادکست رادیو مرز رو گوش میدم یه نکته به نظرم خیلی مشهوده؛ اینکه آدما اونقدر که از حرف و قضاوت دیگران راجع به مشکلش یا تفاوتشان آزار میبینن، از خود اون مشکل با تفاوت آزار نمیبینن. واقعا برام سواله چرا اینقدر آدما به همدیگه کار دارن؟ . فیلم you hurt my feelings رو تا آخرش دیدم. ساده و روون بود ولی گره داستان خیلی...
-
در باب خواب زیاد
پنجشنبه 14 دی 1402 15:53
وای چقدر امروز خوابیدم. دیشب نه خوابیدم و صبح حدود هفت بیدار شدم یعنی ده ساعت. بعد یه کمی دور خودم چرخیدم و نشستم یه کمی مصاحبه حمید شوکت با مهدی خانبابا تهرانی خوندم. از شکنجه های زندان بعد از کودتا گفته بود. کلا به ژانر یادداشت های زندان علاقه زیادی دارم. البته این دوز خشونتش زیاد بود. برای من یادداشتهای زندان از...
-
در باب پیاز داغ و اهمیت تجربه های جدید
دوشنبه 11 دی 1402 13:21
یکی از مقولاتی که تازه باهاش آشنا شدم، پیاز داغ آماده ست. اساسا غذاهایی که من میپزم خیلی پیاز داغ لازم نیستن و هیچوقت نیازش رو حس نکرده بودم ولی چند روز پیش آش رشته پخته بودم و چون یه کمی سرماخورده طور بودم، گفتم بهتره پیاز داغ درست نکنم و آماده بخرم. خریدم و ریختم توی آش و چقدر خوب شد. یعنی طعمش با آش های همیشگی صد...
-
خوش باش ندانی ز کجا آمده ای
یکشنبه 10 دی 1402 16:32
یکی از کارهایی که جدیدا انجام میدم و خیلی برام لذت بخشه اینه که توی اداره وقتی واسه خودم چای یا قهوه میریزم، یه پلی لیست موسیقی کافه ای هم میذارم و هدفون توی گوشم میذارم. قشنگ انگار توی کافه ام. . همکارم پسر بیست ساله اش توی تصادف فوت شده. امروز بعد از بیست روز اومده بود اداره. هنوز داغش سنگین بود. رفتم دیدنش و...
-
منظم کردن ذهن
پنجشنبه 7 دی 1402 11:30
تا اینجای امروز را به تمیزکاری گذرانده ام. خیلی جاها شلوغ و به هم ریخته شده بود. کشوی پشت آینه پر از لاک و رژ و کرم و اسپری و چیزهایی بود که حداقل یک سال استفاده نکرده بودم، همه را جمع کردم و فقط وسایلی را که به صورت جاری استفاده میکنم نگه داشتم. خیلی خلوت و خوب شد. بعد که موتورم روشن شده بود، رفتم سراغ کشوی لباس ها....
-
زندگی روزانه
سهشنبه 5 دی 1402 15:00
از عملکرد خودم در این روزها راضی بوده ام قدم های مورچه ای رو جدی گرفته ام. خوشحالم که دارم میرم خونه perfect days ببینم و آش رشته بخورم. . یه چیزی که این روزا خیلی توی ذهنم میاد و به افکارم نطم میده اینه که با خودم میگم: هر دوره زندگی مقتضیاتی داره، فرصت هایی رو ایجاد میکنه و محدودیت هایی رو برای آدم درست میکنه. مهم...
-
و من مسافرم ای بادهای همواره
شنبه 2 دی 1402 08:08
آخر هفته خیلی فرهنگی گذشت شب یلدا با میلیو و مری رفتیم تئاتر. ترس از مکان های شلوغ توی پردیس شهرزاد. خوب بود. البته جز ما چهار تا، فقط دو تا تماشاچی دیگه داشت و سالن تقریبا خالی بود. دو تا بازیگر داشت تئاتر که خیلی هم خوب بودن. دلم براشون سوخت که داشتن واسه شش نفر اینقدر زحمت میکشیدن. تئاتر ۴۵ دقیقه بود و بعدش از...
-
کوتاه از این روزها
چهارشنبه 29 آذر 1402 18:35
دیروز و امروز بعد از تقریبا یه هفته مرخصی استعلاجی برگشتم سر کار. دیروز که یه حس منگی و گیجی ناشی از بیماری داشتم هنوز ولی امروز خوب بودم. هر دو روز هم کلی کار گردم. نیسی هم نبود و با تمرکز و بهره وری فراوون کار کردم. امروز جزوه هام رو پاکنویس کردم. فحش گذاشتم واسه خودم اگه از شنبه هر روز ولو اندازه یه قدم مورچه ای...
-
شفافیت ذهنی حاصله از بیماری
دوشنبه 27 آذر 1402 07:42
امروز هم موندم خونه. سرماخوردگی ام خیلی بهتره ولی گفتم بهتره استراحت کنم و دیگران رو هم مریض نکنم. دیشب با سردرد بدی خوابیدم ولی الان خیلی خوبم. انرژیم خیلی خوبه، کلا من همیشه بعد از گذراندن یک دوره بیماری، یه حس شفاف و خوبی پیدا میکنم و دنیا برام زیبا میشه. یه خانومی رو هم سالها پیش توی اینستا دنبال میکردم و گمش کرده...
-
نوشته های انسانی که حالش بهتر شده
شنبه 25 آذر 1402 18:59
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آذر 1402 15:56
بدترین بخش سرماخوردگی به نطر من سردردشه و من امروز تا الان درگیرش بودم. دو تا مسکن هم از صبح خوردم ولی همچنان گیجم. صبح رفتم امیرشکلات قهوه خوردم و بعدشم آروم آروم رفتم سمت مسجد و توی مسیر یه جوراب حوله ای هم واسه خودم خریدم. مشکل همیشگی کوچیک بودن سایز پاهام باعث میشه مجبور باشم همیشه جورابهای کلفت بپوشم تا کفش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آذر 1402 09:04
امروز مرخصی استعلاجی دارم. از چهارشنبه سرماخوردگیم شروع شد. دیروز رفتم دکتر و گفت گلوت چرکی شده. واسه امروز هم استراحت داد. دیشب نتونستم خوب بخوابم. انگار تب داشتم چون خوابهای الکی میدیدم. الانم سردرد دارم. سوپ و قرمه سبزی گذاشتم بپزه. دلم میخواد برم دوش بگیرم. نمیدونم برام خوبه یا نه. بدم نمیاد برم بیرون هوا بخورم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 آذر 1402 17:22
امروز تا حدی موفق شدم به قرار عصبی نشدن پایبند بمونم. البته یه مشکلی توی اداره پیش اومد که واقعا به هم ریختم ولی خب سعی کردم مدیریتش کنم. فکر کنم پرتنش ترین محیط کاری دنیا و پرحاشیه ترین همکاران دنیا نصیب من شده ان. شروع کردم دوباره رادیو مذاکره گوش میدم. آقای شعبانعلی و متمم عزیزم همیشه نور روزهای تاریک زندگیمن. از...
-
متمم خوانی
یکشنبه 19 آذر 1402 18:28
-
آنچه گذشت
یکشنبه 19 آذر 1402 07:40
آخر هفته رفتیم بندر انزلی. خیلی خوب و دوست داشتنی و آرامش بخش بود. مدتیه که خیلی بی حوصله شده ام و البته عصبی. واقعا تحملم خیلی کم شده. خودم از این مساله خیلی آزار میبینم. از امروز میخوام چله ترک عصبی شدن برگزار کنم. امیدوارم موثر باشه. کتاب خوندنم خیلی کم شده. صلحی که همه صلحها را بر باد داد خیلی کند پیش میره یعنی در...
-
بیخود شده ام لیکن بیخودتر ازین خواهم
سهشنبه 30 آبان 1402 07:15
در این لحظه پر از احساس های خوبم. پنجره رو باز کرده ام و دارم بارون رو میبینم و بو میکنم و قهوه ای که با کپسول شکوفه های توکیو درست کردم مینوشم و بسیار بسیار بسیار به لطف و رحمت خدا امیدوارم. این روزها البته حال نوشتن نداشتم و فکر کنم هنوز هم خیلی ندارم ولی اهم کارهای این یکی دو هفته اینها بود: دیدن تئاتر پدر با...
-
بالله که زنده بودن ما شاهکار ماست
چهارشنبه 24 آبان 1402 14:58
دراز کشیده ام روی کاناپه وسط هال. دور و برم ملافه های شسته شده همه جا هست. دارم بانو گوزن میخوانم. حس اندوه دارم. خشم این چند وقت حالا به یک اندوه عمیق تبدیل شده. زندگی با اندوه به نظرم راحت تر از زندگی با خشم است. حسم شبیه حس چند سال قبل است.
-
در باب تصادف و تعارف
چهارشنبه 10 آبان 1402 16:53
-
جهان کتابفروشی ها
دوشنبه 8 آبان 1402 08:15
با غریبه ها نامهربان نباشید شاید فرشتگانی باشند در لباس مبدل. اینو دیشب توی شکسپیر و شرکا خوندم. اصلا باورم نمیشه قبلا این کتاب رو خوندمش چون حتی طرح کلی داستان هم توی ذهنم نبود انگار. ولی خب از اونجا که معتقدم همیشه در درست ترین زمان، درست ترین چیزها جلوی راهت قرار میگیرن فکر دوباره خوانی این کتاب هم در زمان مناسبی...
-
شکسپیر و شرکا
یکشنبه 7 آبان 1402 08:04
امروز صبح توی مسیر داشتم پادکست کتابگرد اپیزود گفتگو با یکی از کتابفروشای نشر چشمه رو گوش میکردم. لازم به ذکره که شغل رویایی من کتابفروشیه و حتی یه دوره ای خیلی جدی میگیر بودم مغازه ای رو که بابام اجاره داده کتابفروشی کنم و عصرها از اداره برم اونجا. حالا توی این اپیزود هم میگفتن که کتابفروشی شغل رویایی خیلیهاست و...
-
از کتابها گفتن
پنجشنبه 4 آبان 1402 11:51
این روزا چند تا اپیزود خوب از پادکست کتابگرد شنیده ام ولی گل سرسبدشون دو تا بود. یکیشون رو دیروز توی مسیر خونه گوش میکردم و یکی رو امروز توی پیاده روی. یعنی اینقدر خوب بودن که الان گفتم این پست رو بنویسم تا خاطره شون برام بمونه. دیروز مصاحبه با ماندانا فرهادیان رو گوش کردم چقدر انرژی مثبتی داشت و چقدر باسواد و...
-
درس های زندگی
دوشنبه 1 آبان 1402 10:03
-
روزها
شنبه 29 مهر 1402 19:44
-
یک آخر هفته آرام
جمعه 28 مهر 1402 18:51
یک آخر هفته آرام رو گذروندم. از اون آخر هفته های مطلوب. هایلایتهای این آخر هفته چی بود؟ پنجشنبه پیاده روی دلنشینی رفتم و پادکست ترور جان اف کندی از راوکست رو گوش کردم. عصر رفتیم خیابون گردی. از جلوی ناتلی سهروردی رد شدم و دیدم اطلاعیه زده که نیروی کار میخواد. یکی از رویاهای من همیشه کار کردن توی قنادی بوده. داشتم فکر...
-
تصویر ایده آل
چهارشنبه 26 مهر 1402 22:03
-
اهمیت شناسایی دوفاکتوی مسائل
سهشنبه 25 مهر 1402 17:09
-
هولناکی
یکشنبه 23 مهر 1402 07:25
دیروز اپیزود کبری سعیدی از رادیو تراژدی رو گوش میکردم. چه تلخ بود. با حال و روز منم تطابق داشت. زندگی به بعضی ها خیلی سخت میگیره. ولی این سمج بودن و ناامید نشدنه که آدم رو نجات میده. هرچند من شخصا آدم ناامید نشویی نیستم. چاوشی میگه: پناه میبردم به ناامید شدن. منم همینطورم. مهرجویی کشته شده؟ خیلی هولناکه. یعنی سناریوی...
-
معجزه های زندگی
شنبه 22 مهر 1402 07:49
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 مهر 1402 16:48
احساس میکنم دیگه هیچ روزنه ای به سوی بهبود وجود نداره. تموم شده همه چیز. چرا نمیتونم به پذیرش برسم؟
-
اورکا
جمعه 21 مهر 1402 08:01