-
تاملات یک انسان اندوهگین
دوشنبه 16 مرداد 1402 08:22
امروز موندم خونه. خونریزی زیادی دارم و بیحالم . دیروز هم ترافیک وحشتناکی بود. من از سمت سئول و جلوی نمایشگاه بین المللی رد نیشم. اغلب چک میکنم که اگه نمایشگاه در حال برگزاری باشه از اونجا نرم ولی دیروز یادم رفت چک کنم و از اونجا رفتم و شد آنچه شد. کلی توی ترافیک موندم. البته دیدن آدمهایی که از نمایشگاه میان بیرون خیلی...
-
در ستایش جنون
یکشنبه 15 مرداد 1402 07:54
توی مسیر امروز صبح داشتم پادکست کتابگرد، قسمت مصاحبه با نسرین خضری رو گوش میکردم. از شغل معلمی استعفا داده و با دوچرخه شروع به ایرانگردی کرده و بچه های روستایی و عشایر رو با کتاب خوندن آشنا میکنه. واقعا به نظرم کار دنیا رو جنون پیش میبره. آدمهایی که روی خط صاف و مستقیم راه میرن هرگز نمیتونن منشا اثری در دنیا باشن....
-
دلم از خیلی روزا با کسی نیست
شنبه 14 مرداد 1402 18:17
-
تلک شقشقه هدرت
چهارشنبه 11 مرداد 1402 07:57
-
نیازمند مهارت ارتباط با آدمهای غرغرو و منفی باف
دوشنبه 9 مرداد 1402 15:37
-
دیلی تلگراف
دوشنبه 9 مرداد 1402 08:01
-
دیلی تلگراف خیلی الکی
یکشنبه 8 مرداد 1402 15:44
امروز زودتر از اداره راه افتادم و زودتر رسیدم خونه. شب مهمون داریم. فکر کنم من غیرمهمون نواز ترین آدم دنیام. گل داودی سفید خریدم و گذاشتم توی گلدون کنار سینک. میوه ها رو ریختم توی سینک. حدود چهار و نیم پا میشم میوه ها رو میشورم و حیاط رو میشورم و میرم حموم. شام میخوایم پیتزا بگیریم. کلی کرم و مولتی ویتامین و اینا از...
-
بی حوصلگی
یکشنبه 8 مرداد 1402 08:22
یکی از چیزهایی که خیلی ازش بدم میاد اینه که عده ای فکر میکنن اینکه وسط متن فارسی (عموما توی وبلاگ) یه کلمه یا عبارتی رو به یه زبون دیگه بگن مثلا انگلیسی، عربی، ترکی و ... دیگه ته بانمکی و استعداد و طنز و باحالی و متفاوت بودن ان. یعنی اینقدر از این کار تهوع میگیرم که وقتی متنی رو میخونم که اینطوریه، تپش قلب میگیرم....
-
هوم سوئیت هوم ۲
پنجشنبه 5 مرداد 1402 17:41
خب از وقتی پست قبلی رو نوشتم، ناهار خوردم به اضافه چندتا زردآلو و یک هلو. اندکی خوابیدم، کابینت خوراکی، کابینت چینی ها و جاکفشی رو بسیار تمیز کردم. یه قابلمه روحی داشتم که سیاه شده بودم با لیمو و آب گذاشتم بجوشه و بسی سفید شد. از روز اولش هم بهتر شد. بعد نشستم با یه لیوان نسکافه، یه فصل از کتاب پیاده روی و سکوت رو...
-
هوم سوئیت هوم
پنجشنبه 5 مرداد 1402 11:41
بعد از مدتهای بسیار طولانی، امروز اولین روزیه که تماما خونه ام و چقدر ذوق دارم. اصلا خونه موندن منو شارژ میکنه. از صبح پاشدم حیاط رو شستم، لباس شستم، چهل دقیقه تو خونه پیاده روی کردم، پادکست گوش کردم، حموم رو به صورت بسیار زیربنایی و عمیق تمیز کردم،حموم رفتم و الان هم قهوه ام تموم شد و میخوام برم چندتا ظرفی رو که توی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 تیر 1402 17:04
اصلا روز خوبی نبود امروز. خیلی خشمگینم از خودم.
-
یاد من باشد فردا بروم باغ حسن گوجه و قیصی بخرم
سهشنبه 27 تیر 1402 07:46
اومدم کتابم رو از استاد ایمی بگیرم. باهاش هشت قرار داشتم و زود رسیدم. از اونجا که اطراف انقلابه، ترسیدم جای پارک نباشه و ترافیک باشه و اینا و لذا زود رسیدم. طرح مرح خریدن هم که در منش من نیست و بعدا میرم جریمه میدم. البته جریمه اش از سه بار اسنپ گرفتن کمتره و نیز من بیزارم از اسنپ گرفتن. ماشینهای داغون و بدبو. پلاس...
-
گزینه های روی میز
دوشنبه 26 تیر 1402 17:12
چقدر پادکست جعبه سیاه خوبه. کلا من از تم معرفی کتاب و فیلم و اینا خوشم میاد. حس میکنم چیزهایی که معرفی میکنن به سلیقه من نزدیکه چون اون چندتایی رو که قبلا دیدم و خوندم و خوشم اومده، اینا هم تعریف میکنن. حالا الان توی مسیر داشتم گوش میکردم و راجع به تدلاسو حرف میزدن. باز هم تعریفش رو شنیده ام. نمیدونم شاید ببینمش. کلا...
-
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست؟
دوشنبه 26 تیر 1402 08:11
دیروز مراسم استاد رو نرفتم و خوشحالم از تصمیمم. حالم بد میشد اکه میرفتم. دیگه هم نمیرم فیلمها و مطالبی که بچه ها ازش گذاشتن رو ببینم. حتی زنگ نزدم از میلیو که مراسم رو رفته بود بپرسم چطور بوده. یعنی دیروز حالم خیلی بد بود و نشستم با خودم فکر کردم که خب ببین همه میمیرن، هیچکسی تا حالا تا ابد زنده نمونده. تازه این آدم...
-
و من با این شبیخون های بیشرمانه و شومی که دارد مرگ/ بدم می آید از این زندگی دیگر
شنبه 24 تیر 1402 18:51
از صبح هر بار که اطلاعیه استادم رو دیدم انگار تازه خبر رو شنیده ام. اصلا برام قابل باور نیست. حتی گریه ام نمیگیره. دلم خون شده براش. فردا تدفینشه. از یه طرف دوست دارم برم از یه طرف میترسم حالم بد بشه و ثانیا بعضی آدمها که ازشون خوشمنمیاد و یادآور خاطرات بدی برام هستن اونجا باشن. نمیدونم چه کنم. وای خدا، من الان دارم...
-
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی ست/ مصطفی فرمود دنیا ساعتیست
جمعه 23 تیر 1402 22:09
ظهر که از کلاس اومدم، یه کاسه آش خوردم و رفتم توی تخت که بخوابم. داشتم توی اینستاگرام و اینا میچرخیدم تا چشمام گرم بشه که یکهو اطلاعیه مرگ یکی از استادامون رو دیدم. استاد دوره کارشناسی بود و خیلی جوون بود. مجرد بود و روحیات خیلی خاصی داشت. خیلی دوستش داشتم یعنی همه دوستش داشتن. اصلا باورم نمیشد و فکر کردم شاید اشتباه...
-
دیلی تلگراف
جمعه 23 تیر 1402 11:35
توی زنگ تفریح کلاس زبانم. گردن درد مبسوطی هم دارم. هفته دیگه فایناله. احتمالا ترم دیگه رو ثبت نام نکنم. دو روز گذشته سردرد شدیدی داشتم. این گردن درد امروز هم احتمالا اثرات همونه. دو سه بار دیگه توی هواپز غذا درست کردم و همچنان راضی ام ازش. بی دردسر و سالم و راحت و خوشمزه است. پرده های جدید خونه خیلی قشنگ شده. امروز...
-
در معیت شیشه بر و صدای زیبایش
دوشنبه 19 تیر 1402 19:01
نشسته ام توی هال تا شیشه بر کارش رو انجام بده. سردرد اندکی هم دارم. فردا هم پرده ها میاد. الان صندلی های اپن هم رسید. حالا هرکی اینجا رو بخونه فکر میکنه تازه عروسم من. کلا هم این چیزا رو وقتی مینویسی خیلی مجلل به نظر میان ولی در واقع آفتابه خرج لحیمه (درسته ضرب المثلش؟) خسته طورم. دلم میخواد فردا مرخصی بگیرم و شاید...
-
دیلی تلگراف
یکشنبه 18 تیر 1402 08:17
دیشب جالباسی پشت دری، سطل آشغال کابینتی و پنج تا کوسن خریدم. کلی هم چرت و پرت باحال از دیجی کالا سفارش دادم که چهارشنبه میرسه. هواپز هم احتمالا بخرم. این است نتایج وام گرفتن. علی رغم دل درد صبحگاهی و اینکه به خاطر نداشتن مسکن توی خونه ناچار شدم بیام اداره وگرنه مرخصی میگرفتم، حالم خوبه. شیرقهوه و نون و پنیر صبح رو...
-
یا محول الاحوال
شنبه 17 تیر 1402 08:45
خب امروز روز خوبیه. به نظرم میاد اون ابرهای خاکستری کنار رفته ان. دیروز رفتیم صندلی های اپن رو دادیم که روکششون رو عوض کنن. سبز و سفید، میخوام کلا این دو رنگ رو به خونه اضافه کنم. بعد هم رفتم در عرض ده دقیقه مانتو خریدم. بعد هم خونه و شام قیمه بادمجون لذیدی داشتیم با سالاد شیرازی. دیشب خیلی عمیق و خوب خوابیدم و این هم...
-
جهان لوزرها
جمعه 16 تیر 1402 12:02
گاهی وقتا که یک سری وبلاگها رو از صفحه اول بلاگ اسکای به صورت رندوم میخونم، به این نتیجه میرسم همه کسایی که وبلاگ مینویسن آدمهای پر از مشکلی در زندگی واقعی هستن. یعنی اغلب دارن از درد و غمهاشون میگن. خیلی به ندرت کسی هست که خوش و خرم باشه. یعنی واقعا وبلاگ شده سرزمین بازنده ها؟ خیلی دوس دارم برم از آدمهای خوشبخت...
-
به ایوان میروم و انگشتانم را بر پوست کشیده شب میکشم
جمعه 16 تیر 1402 10:27
-
دیلی تلگراف
چهارشنبه 14 تیر 1402 08:13
نشسته ام توی حیاط اداره و منتظرم همکارم برسه. وام رو گرفتم. همچنان پروژه هر روز تمیز کردن یه قسمت کوچیک از خونه در جریانه. دیشب کشوی بزرگ یخچال رو درآوردم و خوب شستم و زیرش رو تمیز کردم. دو تا سبد هم واسه داخلش گرفتم که وسایل توش به هم ریخته نباشن دیگه. خیلی خوب شد. امروز نوبت یک کشوی آشپزخونه و کابینت چای و قهوه است....
-
و بدانیم اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت
یکشنبه 11 تیر 1402 17:43
حالم خیلی از صبح بهتره. یعنی درواقع یکی دو ساعت بعد از نوشتن پست قبلی ، مودم بهتر شد. ظهر بعد از نماز، خیلی هوس خوندن زیارت عاشورا کرده بودم و تا نمازم تموم شد و رفتم کتاب زیارت عاشورا رو برداشتم، همکارم اومد تو نمازخونه و منو گرفت به حرف و نشد بخونم. ولی همون حسی که توی دلم ایجاد شد برام خیلی ارزشمند بود. الان خونه...
-
حرفی نیست که نگفته باشم
یکشنبه 11 تیر 1402 08:20
حالم خوش نیست این چند روزه. شاید به خاطر پی ام اس باشه البته.ولی کلا یه حس اندوه عمیقی دارم. نه از اوضاع اداره راضی ام نه از اوضاع زندگی شخصیم. حس میکنم وسط باتلاق گیر افتاده ام و فقط دارم پایین تر میرم. به نظرم همه چیز دیگه تکراری شده. مثلا همین پی ام اس و دوره بعدش و هی تکرار و تکرار. احساس میکنم دیگه همه چیز رو...
-
در ستایش لاک پشت
جمعه 9 تیر 1402 07:38
دارم میرم کلاس زبان. حالم خوبه و دیشب خوب خوابیدم. دکوراسیون جدید خونه هم خیلی انرژی خوبی ایجاد کرده. دیروز رفتم فرش دستبافم رو آوردم و رفتم توی حیاط شستمش تا گرد و خاکش بره. به نظرم امروز خشک میشه و میتونم کف زمین رو تمیز کنم و پهنش کنم توی اتاق. قهوه و ساندویچ نون و پنیر و گردو دارم با خودم میبرم کلاس. دیشب رفتم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیر 1402 08:27
دیروز رو مرخصی گرفته بودم و موندم خونه که بدون خستگی برم مراسم عرفه رو. صبح یه جلسه آنلاین داشتم که حدود ده تموم شد. بعدش دیگه پا شدم دکوراسیون خونه رو عوض کردم و به شیوه مسجدی همه چیز رو چیدم. یعنی همه چیز رو گوشه دیوار گذاشتم. خیلی خوب و دلباز شد. فضا باز شد توی خونه. البته جلوی مهمون زشته یه کم ولی خب کو مهمون؟ بعد...
-
و نجیناه من الغم
یکشنبه 4 تیر 1402 08:06
دیروز خیلی طبق برنامه پیش رفتم. کمد رو مرتب کردم و البته تعمیرکار پکیج هم اومده بود و یه جورایی توی اتاق محبوس بودم و ناچار شدم کار کنم. به روال همیشه سوره انبیا رو با ترتیل پرهیزکار پخش کردم و مشغول کار شدم. عاشق این سوره ام. اینکه خدا واسه دلداری به پیامبر عزیزش، بهش میگه ببین همه پیامبران قبل از تو هم سختی کشیدند و...
-
تابستان زیبای من
شنبه 3 تیر 1402 08:21
صبح رفتم اداره مرکزی دنبال وامم که خدا رو شکر خوب پیش رفت. بعد الان به رسم همه وقتهایی که میام اداره مرکزی، اومدم کافه یه لته بنوشم و بعدش برم اداره خودمون. خدایا شکرت برای همه این لحظات. تو منو از سیاه ترین روزها نجات دادی. دیروز بالاخره تشک و روتختی رو خریدم. اتاق خیلی قشنگ شد. یه استانبولی خوشمزه و عدسی خوب هم درست...
-
سرم خوشست و به بانگ بلند میگویم
پنجشنبه 1 تیر 1402 07:55
دیروز یکی اومد برای نظافت خونه. سرویسها و حیاط و شیشه ها و اینا رو شست و خونه از وضع ناهنجاری که براش پیش اومده بود رهایی یافت. بعد عصر که اومدم خونه خودمم همت کردم و یه کمی تمیزکاری کردم. کابینتها رو دستمال کشیدم و گاز رو تمیز کردم و یه کمی خورده کاری. تصمیم دارم نذارم دیگه خونه به اون وضع فاجعه بار برسه چون واقعا...