-
سرم خوشست و به بانگ بلند میگویم
پنجشنبه 1 تیر 1402 07:55
دیروز یکی اومد برای نظافت خونه. سرویسها و حیاط و شیشه ها و اینا رو شست و خونه از وضع ناهنجاری که براش پیش اومده بود رهایی یافت. بعد عصر که اومدم خونه خودمم همت کردم و یه کمی تمیزکاری کردم. کابینتها رو دستمال کشیدم و گاز رو تمیز کردم و یه کمی خورده کاری. تصمیم دارم نذارم دیگه خونه به اون وضع فاجعه بار برسه چون واقعا...
-
خرده جنایت های زندگی کارمندی
سهشنبه 30 خرداد 1402 11:17
یه همکار فتنه گر داریم که تقریبا همیشه در حال نقشه کشیدن علیه دیگرانه. الان هم گیر داده به هیولا. من البته اصلا از هیولا دل خوشی ندارم ولی خب از آزار دیدنش هم خوشحال نمیشم. بعد الان دعوای این دو تا شده مصداق همون دعا که میگه خدایا دشمنان رو به خودشون مشغول کن. یه نیمچه میانجی گری کردم بینشون البته به صورت غیرمستقیم،...
-
آخرین روزهای بهار
شنبه 27 خرداد 1402 08:03
امروز رو با مود خوبی شروع کرده ام. یه کتاب دارم که خیلی به خوندنش علاقه مندم ولی توی خونه شرایط خوندنش پیش نمیاد. آوردم اداره و گذاشتم کنار دستم تا بین کارها بخونمش. برای ناهار میوه آوردم شامل زردآلو و شلیل و خیار و سیب گلاب و پرتقال. فکر کنم تنها کسی که هنوز داره پرتقال میخوره منم. قهوه هم آوردم با خودم. توی مسیر...
-
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها میگذرد
جمعه 26 خرداد 1402 18:10
این سریال جدید سروش صحت که اومده روی فیلیمو چه خوبه. دوستش دارم. حال و هواش قشنگه صبح کلاس زبان داشتم. خوب بود، اومدم خونه الویه و چیپس خوردم، نماز خوندم و گمی خوابیدم. بعد هم توی اینترنت چرخیدم و کتاب خوندم و اینا. میخواستم شام از بیرون بگیریم ولی دیگه پاشدم مرغ درست کردم. برنج هم گذاشتم. یه کمی خسته ام ولی بدمنمیاد...
-
ادب مرد به ز دولت اوست؟
یکشنبه 21 خرداد 1402 14:53
یک دوره آموزشی مربوط به کارم ثبت نام کردم. مجازیه و باید ویدئوهاش رو ببینی و بعد امتحان بدی. استادش نمونه اعلای تدریس بد و بی کیفیته. یعنی واقعا بد و داغون درس میده. صداش هم خواب آوره و هیچ بالا و پایینی نداره. یعنی مصیبت عظمی است دیدن و شنیدن این ویدئوها. بعد من افتادم روی لج که تمام ویدئوها رو ببینم. میخوام صبرم...
-
خوب
شنبه 20 خرداد 1402 08:14
حالم خیلی خوبه امروز. مانتوی نو پوشیدم البته نو نیست دقیقا ولی کلا دو سه بار پوشیدم چون خیلی اندازه ام نبود ولی الان اندازه است و خیلی هم خنکه. کفشم هم جدیده. میزم رو توی اداره تمیز کردم.قهوه خوشمزه از خونه آوردم. سوپ هم دارم واسه ناهار. نشستم برنامه ریزی هفته رو نوشتم. امیدوارم به همه اش برسم. دیدم روز عرفه افتاده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 خرداد 1402 20:13
-
زنانه ها
جمعه 12 خرداد 1402 21:14
۱. امروز یه دل سیر گریه کردم. دلم گرفته بود و همچنان هم گرفته. ۲. دیشب رفتیم موزه بتهوون. فضای جالبی بود. کتابفروشی هم داشت و من کتاب دفترچه خاطرات شانزده زن ایرانی رو خریدم. از دیشب شروع کردم به خوندنش. خیلی خوب و دلنشینه. یاد مامانم میفتم. واقعا زن پیشرویی بود و هست. یادمه یه بار وقتی خیلی بچه بودم، با بابام جر و...
-
گم و گور
چهارشنبه 10 خرداد 1402 15:21
توی مسیر برگشت از اداره، اپیزود روح انگیز سامی نژاد رو از پادکست رادیو تراژدی گوش میکردم. اولین بازیگر زن ایرانی مسلمان بوده که توی فیلم دختر لر بازی کرده و به دلیل همین پیشرو بودن، خیلی مورد آزار جامعه قرار گرفته. خودم دل گرفته بودم و بدتر هم شدم. من خودم هم یه دوره ای در معرض قضاوتهای نابجای جامعه اطرافم قرار گرفتم...
-
مرا پناه دهید ای زنان ساده کامل
سهشنبه 9 خرداد 1402 10:12
بعد از وقایع جلسه دیروز، خیلی از نظر ذهنی خسته شدم. صبح بیدار شدم که برم سر کار ولی دیدم واقعا حوصله محل کار رو ندارم. موندم خونه. تصمیم دارم از امروز خاطرات روزانه ام رو توی دفتر بنویسم. یعنی اتفاقات محل کار رو. شغل من یک شغل مردانه و خاصه و به نظرم جالبه که بعدها مردم بخونن یک زن در این محیط چه شرایط و تفکراتی...
-
جلسه اضطراب برانگیز
دوشنبه 8 خرداد 1402 23:33
-
آه ای زندگی
دوشنبه 8 خرداد 1402 16:20
امروز بالاخره همت کردم و فایل معرفی متمم رو گوش کردم. خوب بود و بهم ایده داد که چطوری توی دریای مطالب خوب متمم گم نشم. یک نکته ای هم در بین حرفاش داشت که به نظرم کلا در برنامه ریزی مفید بود. میگفت برنامه تون رو هفتگی بنویسید(که البته من این کار رو میکنم) و بر مبنای پومودورو بچینید. یعنی مثلا بگید من این هفته چهار تا...
-
من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیده ام
یکشنبه 7 خرداد 1402 17:40
کلیدم رو جا گذاشته بودم و درست دم در خونه یادم اومد. خیلی از بی حواس بودن خودم حرصم میگیره. همخونه هم کلاس بود. بهش زنگ زدم گفتم کلید ندارم. خیلی خوب برخورد کرد و سریع کلید رو با پیک فرستاد. کلا اهل سرزنش کردن و اینا نیست بر خلاف من. بعله دریا خانوم، تو هم باید تو این مواقع همینجوری باشی. در بازه زمانی نیم ساعته بی...
-
خواب را دریابم که در آن دولت خاموشیهاست
دوشنبه 1 خرداد 1402 15:19
خوابم میاد در حد مرگ. خدا رو شکر امروز ماشین نیاوردم وگرنه واقعا نمیتونستم رانندگی کنم. دوباره حساسیتی شدم و دیشب سیتریزین خوردم و احتمالا تاثیر اونه. البته کلا هم خسته ام و تصمیم دارم امروز رو فقط استراحت کنم و نرم پیاده روی. یه دستور غذای گیاهی هم پیدا کردم که میخوام درست کنم امشب. قارچ لازم داره که باید بخرم سر...
-
فرهنگنامه
شنبه 30 اردیبهشت 1402 16:57
این آخر هفته رفتیم تئاتر باغ آلبالو. دو شب پشت سر هم. یعنی اشتباه بلیط خریدیم و نمیدونستیم دو تا ورژن از باغ آلبالو روی صحنه است ولی تجربه جالبی بود. اون روایت ایرانی رو من بیشتر پسندیدم. یعنی اون مخلوط شادی و غم که توی روایت چخوف هست، توی ورژن ایرانی بهتر دراومده بود. بعد از مدتها هم نشستم به دیدن فصل دوم Big little...
-
گفتم امسال به دیدار "خودم" هم بروم
دوشنبه 25 اردیبهشت 1402 16:48
منتظرم تعیین سطح زبان شروع بشه. دیروز هم کلاس پاکسازی بود و از امروز چله پاکسازی رو شروع کردم. توی اداره هم یه برنامه هایی ریختم. یه جورایی فهمیده ام که فقط خودمم و خودم و باید به فکر سلامت جسم و روح خودم باشم، به فکر ارتقای خودم باشم، کارهایی که دوست دارم انجام بدم، به اجبار هیچ کس کاری رو خلاف میلم انجام ندم (طبیعتا...
-
عمری دگر بباید تا صبر بر دهد
جمعه 22 اردیبهشت 1402 14:30
-
شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم/ که در میانه خارا کنی ز دست رها
جمعه 22 اردیبهشت 1402 08:06
-
تنم به ناز طبیبان نیازمند شده
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1402 12:31
-
که هر دیگی که میجوشد، درون چیزی دگر دارد
سهشنبه 19 اردیبهشت 1402 08:54
دیشب رفتم پیاده روی با کفش جدیدی که تازه خریدم. کفشه خیلی خوشگله ولی ارزون بود و من باز هم در زندگیم از خرید جنس ارزون ضرر کردم. یه ساعت پیاده روی کردم و وقتی اومدم خونه پام ورم شدیدی کرده بود و کهیر زده بود و کلا داغون شده بود. سرچ و اینا کردم تو اینترنت و فهمیدم اولا تنگی کفش و ثانیا نامرغوب بودن پارچه روی کفش باعث...
-
دل خوش کنم حتی دروغ
یکشنبه 17 اردیبهشت 1402 15:37
صبح دل پیچه داشتم و سردرد. نمیدونم این ویروس چی بود دیگه. بعد جالبه دکتر که رفته بودم میگفت چیزیت نیست و الکی میگی مریضی که استعلاجی بگیری!! بعد فشارم روی نه بود. یعنی بیسوادترین دکتری بود که تا حالا دیدم. هرچند کلا همه دکترهای آلام بیسوادن به نظرم و همیشه دعا میکنم راحت بمیرم و حتی یه روز زیر دست دکترا نباشم. بعد...
-
تنها در خانه
شنبه 16 اردیبهشت 1402 15:49
مرخصی پرباری بود. برنامه هام رو مرتب کردم و تقریبا تمام کارای امروزم تیک خورد. خنده خورشید، اشک ماه رو خوندم و بیم اینکه قصه داره از ذهنم میره رفع شد. خوراک مرغ و سوپ پختم. یخچال رو مرتب کردم. لباس شستم، میوه سفارش دادم. رئیسمون هم البته زنگ زد و گفت فردا کله صبح یه جلسه مهم داریم. بدم نمیاد یه پیاده روی سبک برم.
-
به من بگو که هیچ آرزوی دیگری چنین محال هست؟
شنبه 16 اردیبهشت 1402 09:13
-
و بی خیال نشستن و گوش دادن به صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور
جمعه 15 اردیبهشت 1402 09:28
-
پریشان خاطران رفتند در خاک / مرا از خاک ایشان آفریدند
پنجشنبه 14 اردیبهشت 1402 06:43
-
وقت گذرانی برای فرار از نوشتن
سهشنبه 12 اردیبهشت 1402 10:44
-
خرده مصائب زندگی یک کارمند دون پایه
شنبه 9 اردیبهشت 1402 16:18
-
و عشق جوخه اعدامست
سهشنبه 5 اردیبهشت 1402 16:31
-
آن مواعید که کردی، مرواد از یادت
جمعه 1 اردیبهشت 1402 16:05
تقریبا هر سال عید فطر برای خودم عیدی میخرم. کلا سنت عیدی دادن توی عید فطر توی خونواده ما بوده همیشه. اولین سالی که تمام روزه هامو گرفتم بهم یه ساعت مچی عیدی دادن که هنوزم دارمش و اغلب توی اداره میپوشمش. امسال میخوام عیدی واسه خودم تشک خوشخواب و روتختی خوشگل بخرم. یه سر قیمتا رو توی دیجی کالا نگاه کردم دود از سرم بلند...
-
آخرین روز فروردین ۲
پنجشنبه 31 فروردین 1402 18:25