-
دندان، جین ایر و ماشین ظرفشویی
شنبه 23 فروردین 1404 08:18
خب هر دو تا کاری رو که توی پست قبلی نوشته بودم تونستم این هفته انجام بدن. همون شنبه لباسهای زمستونی رو جمع کردم و کلا وضع کمد لباسها رو سر و سامون دادم. کمد رختخوابها رو هم مرتب کردم و البته در حین کار، یه عنکبوت گنده هم توی کمد دیدم و زهره ترک شدم. این هفته خیلی هفته سختی بود. از روز یکشنبه بدقلقی های گل پسر شروع...
-
آخرین روز یک تعطیلات خوب
جمعه 15 فروردین 1404 09:12
خب ما بالاخره تقریبا تونستیم به روال همیشگی خودمون برگردیم. گفتم که برنامه ام توی این چند روز مرتب کردن ذهن و مرتب کردن خونه بود و هر دو تاش انجام شد. دو تا کار مهم برای خونه انجام دادم: یه جاروی حسابی زدم و یخچال رو مرتب کردم. این وسطا سینک رو هم تمیز کردم. الان دو تا کار مهم دبگه مونده که اگه بتونم تو این هفته پیش...
-
تعطیلات پربار
سهشنبه 12 فروردین 1404 09:08
خب امروز اولین روزیه که وضعیت خونه مون به شکل همیشگی خودش دراومده و یا به عبارت دیگر، مهمون بازی هامون تموم شده. خدا رو شکر این تعطیلات خیلی بهم خوش گذشت و خیلی حالم بهتر شد. اول اینکه خب همونطور که گفتم، مامان و بابا و خواهر احسان سه شب اومدن پیشمون و این بار من چون آگاهانه در تلاش بودم که درست و خوب مهمونداری کنم،...
-
سرم خوشست و به بانگ بلند میگویم
جمعه 1 فروردین 1404 09:17
الان که دارم این پست رو مینویسم، توی حیاط خلوت کنار گلدونام نشسته ام،،یه بارون نم نم زیبای بهاری هم داره میباره و دارم نسکافه میخورم (بله، دقیقا بعد از انتشار پست قبلی، از روزه گرفتن معاف شدم و از فردا دوباره روزه گرفتن رو شروع میکنم)، گل پسر توی خونه خوابیده، احسان هم توی خونه داره با موبایلش بازی میکنه، منتظریم گل...
-
ارزیابی شتابزده
یکشنبه 26 اسفند 1403 09:32
دیشب تونستیم سنت مسجد رفتن توی شب پانزدهم ماه رمضان رو به حا بیاریم. خیلی خوشحالم از بابتش و دوست دارم تا وقتی که شرایطش رو دارم به این سنت شخصی پایبند بمونم. پارسال باردار بودم و از خدا خواستم یه بچه سالم و صالح بهم بده و امسال با گل پسرم بودم. گل پسر هم انصافا خوب همکاری کرد هرچند من از ترس اینکه که آروم نمونه، نماز...
-
این دهان بستی دهانی باز شد
شنبه 11 اسفند 1403 19:51
این روزها حالم خوب نبود، هم جسمی و هم روحی. خیلی خسته و آشفته بودم. هم دلایل بیرونی داشت و هم یه جور آزردگی درونی. امروز ولی دوباره خوب شدم. حال و هوای قشنگ ماه رمضان دوباره بهم انرژی داد. سعی کردم با همه سختی ها، تا جایی که میشه آیین های شخصیم برای شروع این ماه عزیز رو اجرا کنم. یکی از قوانینم اینه که قبل از شروع ماه...
-
آنچه گذشت
چهارشنبه 1 اسفند 1403 21:04
خب از پروژه دیروز با سربلندی و سلامتی عبور کردیم.شبش کلی فکر وخیال به سرم زده بود و اصلا خوب نخوابیدم هم نگران گل پسر بودم و هم اضطراب محیط کار رو داشتم کلا من وقتی یه مدت، توی جایی غایب باشم برای برگشتن به اونجا دچار اضطراب میشم. اما خدا رو شکر همه چیز خیلی عالی پیش رفت. صبح پا شدم پوشک گل پسر رو عوض کردم و سپردمش به...
-
گل پسر به کلاس میرود
دوشنبه 29 بهمن 1403 20:01
از جمله معدود لحظات خلوت و آرامش و سکوتی که در طول روز تجربه میکنم حول و حوش همین ساعتهاست، که گل پسر توی تختش خوابیده یا در حال خوابیدنه و من پایین تختش دراز میکشم. بالشتم رو میذارم کنار در حیاط خلوت و یه سرمای اندکی از درز در میاد روی صورتم و اون طرفم بخاری برقی روشنه و گرما و سرمای همزمان رو حس میکنم و پنجره های...
-
دندانپزشکی، طلاق و غلت زدن
سهشنبه 16 بهمن 1403 16:41
ساعت دو وقت دندانپزشکی دارم برای عصب کشی. کلا از دندون پزشکی میترسم ولی خب چاره ای نبود و دبگه واقعا دندونم موقع خوردن چیزهای سرد و گرم درد میگرفت. راجع به زیبایی دندون های پایین هم با دکتر حرف زدم. گفت این فاصله افتادن بین دندونها ارثیه (مامانم هم همین مشکل رو داره) گفت باید جرم گیری کنی که فاصله بین دندونها رو...
-
کتاب شماری ۸
دوشنبه 8 بهمن 1403 12:09
خب همین الان کتاب شماری یه عدد جلو رفت و به عدد هشت رسید. خوندن کتاب تربیت بدون فریاد تموم شد ولی اونقدر دوستش داشتم و برام آموزنده بود که دلم خواست همین لحظه یه پست جدا درباره اش بذارم. کتاب سه تا اصل اساسی داره : روی خود تمرکز کنید، خونسردی خود را حفظ کنید. در راه رشد خود بکوشید. اصل حرف کتاب همینه که به جای تمرکز...
-
سردرد و دندان پزشکی
یکشنبه 7 بهمن 1403 09:22
سرم درد میکنه. از صبح یه نسکافه و یه چای خورده ام ولی هنوز درد دارم. احتمالا باید مسکن بخورم. درد هم به خاطر بدخوابی شبهاست. تقریبا هر شب سه چهار بار بیدار میشم برای شیر دادن یا پستونک دادن به گل پسر. صبح یه کمی درس خوندم و دیدم دیگه حال ندارم. اومدم دراز کشیدم کنار گهواره گل پسر و دارم پست میذارم. امروز قرار شد احسان...
-
تسلیم در برابر انتخاب های دیگران
چهارشنبه 3 بهمن 1403 09:38
امروز یه اتفاق مهم برام افتاد. اولش به عنوان مقدمه باید بگم که در ادامه درس های عزت نفس متمم، رسیده ام به برنامه پنج هفته ای افزایش عزت نفس. الان در اولین هفته هستم و ماموریت این هفته صرفا رفتار آگاهانه و ارزیابی آگاهانه است. یعنی حواست باشه که رفتارها و افکارت چقدر مبتنی بر عزت نفسه (بر مبنای دو مقوله ارزشمندی و...
-
سلامت همه آفاق در سلامت توست
پنجشنبه 27 دی 1403 11:59
الان که دارم این پست رو مینویسم خیلی به خودم افتخار میکنم به خاطر اینکه این هفته چند تا کار مهم برای سلامتیم انجام دادم و طلسم یه کار رو شکستم. هفته پیش خیلی اتفاقی یکی از دوستان دبیرستانم رو پیدا کردم و باهم چت کردیم. توی دبیرستان خیلی باهم صمیمی بودیم. الان یه دختر دو سال و نیمه داره. خلاصه صحبت از سختی های...
-
تمرکز گمشده
پنجشنبه 20 دی 1403 10:50
خب همونطور که قبلا برنامه ریزی کرده بودم، امروز صبح گل پسر رو سپردم به پدرش و رفتم کتابخونه تا گزارشی رو که مدیرمون خواسته بود بنویسم. یعنی اصلا اینقدر از کار و این چیزا فاصله گرفته ام که صبح نمیدونستم کیف لپ تاپم کجاست و توی کتابخونه هم واقعا تمرکز چندانی برای تفکر روی موضوع گزارش نداشتم. یه چیزی سر هم بندی کردم تا...
-
ادای آدم های باحوصله
دوشنبه 17 دی 1403 09:56
تا الان فکر کنم چهار دفعه شده که صفحه بلاگ اسکای رو باز کردم و یه چیزی توی ذهنم بوده که بنویسم ولی صفحه بالا نیومده برام. اینقدر حس بدی بهم دست داده که واقعا دیگه دوست ندارم اینجا بنویسم.نمیدونم دیگه کجا میشه نوشت؟ امروز صبح با مود پایینی بیدار شدم. هم خواب آلود بودم و هم بیحوصله ولی سعی کردم دیسیپلین رو جایگزین...
-
این الرجبیون؟
چهارشنبه 12 دی 1403 21:50
امشب اولین شب ماه رجبه. من عاشق این ماهم و اصلا رجب که میرسه یه حس سرخوشی و سبکی عجیبی بهم دست میده. خیلی از اتفاقهای خوب زندگیم یا شاید بتونم بگم معجزه های زندگیم در این ماه اتفاق افتاده. پارسال دقیقا روز اول ماه رجب متوجه شدم که باردارم. دو سال پیش هم اون جلسه ای که تقریبا مطمئن بودم نتیجه اش به نفع من نخواهد بود...
-
رها کردن
دوشنبه 3 دی 1403 12:00
حال روحیم خیلی بهتره خدا رو شکر. پذیرفتم مساله رو و تمام شد و البته متوجه شدم اونقدرا هم که من فکر میکردم گل پسر متمایل به شیرخشک و فراری از شیر مادر نیست. یعنی گاهی وقتی شیشه شیر رو بهش میدی همونطوری گریه میکنه و پس میزنه و شیر مادر رو میخوره و گاهی بالعکس. خلاصه فعلا داره دوگانه سوز جلو میره هم شیر مادر میخوره و هم...
-
روزهای سخت
شنبه 1 دی 1403 11:09
چهارشنبه عصر گل پسر نوبت دکتر داشت برای چشمش. دکتر چشمش رو دید و یه قطره داد و یه مدل ماساژ بهم یاد داد که گاهی روی چشمش انجام بدم. گفت احتمالا مجاری اشکش مسدود شده و اگه اینطور باشه باید یک سالگی برید پیش چشم پزشک و اونها باز میکنن. بعد گفت حالا که تا اینجا اومدید بذارید قد و وزنش رو هم چک کنم. چک کرد و خیلی تعجب کرد...
-
گوشه ای از آن خود
سهشنبه 27 آذر 1403 14:14
دیروز وقت فیشال گرفته بودم. از اواسط بارداری تا همین الان حس میکردم پوستم خیلی خشک شده و واقعا نیاز به رسیدگی داره. بعد جالبه که تقریبا همه محصولات پوستیم یعنی فوم شستشو و میسلار و این چیزا تموم شده بود یا تاریخش گذشته بود و نمیخریدم تا برم فیشال. فقط یه آبرسان داشتم که گاهی میزدم. خلاصه دیروز رفتم و چقدر عالی بود. یه...
-
اولین تنهایی
شنبه 24 آذر 1403 15:32
این لحظه رو ثبت کنم که برای اولین بار بعد از تولد گل پسر، گذاشتمش توی خونه پیش پدرش و خودم اومدم کافه یه قهوه بخورم. بعدش هم احتمالا برم یه دست لباس تو خونه ای برای خودم بخرم و شیر و بستنی. یک هفته بود که توی خونه بودم، این آمار برای من که هر روز حدود ده ساعت بیرون از خونه بوده ام، واقعا آمار عجیبیه. الان اینقدر حسم...
-
گزارش یک روز
پنجشنبه 22 آذر 1403 20:07
امروز اولین باری بود که من و گل پسر از صبح تا الان که خواب شب رو آغاز کرده باهم تنها بودیم. واقعا برام تجربه سختی بود اینقدر که کلی نذر و نیاز کرده بودم که امروز به خوبی و خوشی بگذره. و واقعا از اون چیزی که تصور میکردم بهتر و آسونتر گذشت. حتی گل پسر از روزهای عادی هم خوش قلق تر بود و به جز حدود یک ربع قبل از خواب که...
-
کتاب شماری
سهشنبه 20 آذر 1403 10:50
دوباره روی مود پایینی هستم. از روز جمعه که از مسافرت برگشتیم دیگه از خونه بیرون نرفتم و اونجور که پیش بینی آلودگی ها نشون میده تا پایان هفته هم باید توی خونه باشیم. واقعا به اون پیاده روی یک ساعته نیاز داشتم و الان حس میکنم گیر افتاده ام. علاوه بر آلودگی، گویا یه ویروسی هم شایع شده توی بچه ها که خیلی ها درگیرشدن و این...
-
مطالب پراکنده ای از یک روز آلوده تهران
شنبه 17 آذر 1403 08:55
از پیاده روی روزانه با گل پسر برگشته ام و گل پسر هنوز داره ادامه خواب کالسکه رو انجام میده و فرصت خوبیه برای نوشتن. این روزا هی میخواستم بنویسم ولی فرصت نمیشد. چند روزیه که به حای مرکز خرید، میرم پارک محله مون برای پیاده روی و گردش با گل پسر. یه هدفون بلوتوثی جدید هم خریده ام و پادکست گوش میدم . دیروز و امروز دو تا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 آذر 1403 21:06
خودم به بابام زنگ زدم و خیلی عادی باهم حرف زدیم و احوالپرسی کردیم. هیچی هم از گلایه ها نگفتم. و نمیدونید الان چقدر خوشحال و راحت و سبکم.
-
یوگا و چیزهای دیگر
دوشنبه 5 آذر 1403 10:30
دیشب اولین جلسه از کلاس یوگای آنلاین بود و باید بگم خیلی موفقیت آمیز نبود. یوگا برای من یعنی آسودگی و توجه به خود و این در شرایط فعلی ام امکان پذیر نیست. دیروز کلاس ساعت شش و نیم شروع میشد. همیشه عادت داشتم قبل از کلاس یوگا (که تا الان همیشه حضوری میرفتم) دوش بگیرم، گردن بند لاک پشتی بندازم، لباس مخصوص بپوشم، اسپری...
-
خشم و احساس تنهایی و تلاش برای بازگشت به رویه های سابق
شنبه 3 آذر 1403 08:32
دیروز و امروز دل گرفته بودم، دلیل اصلیش هم خشم بود. واقعا هرچقدر به روی خودم نیارم، خیلی از پدرم خشمگینم. در بدترین شرایط روحی و جسمی، حتی یه زنگ نزد حالم رو بپرسه. واقعا برای من مرده دیگه. خب پدرت اگه مرده باشه، بعد از زایمانت زنگ نمیزنه حالت رو بپرسه. خیلی دوست داشتم توی این شرایطی که واقعا به کمک و استراحت و حمایت...
-
زیستن آرزوها
چهارشنبه 30 آبان 1403 11:53
یه دفترچه داشتم و البته دارم که توش چیزهای مختلف رو مینویسم، مثل برنامه ها، آرزوها، مطالب جالبی که خونده ام، خلاصه درسهای متمم، لیست کتابها و فیلمهایی که دوست دارم بخونم یا ببینم، خلاصه یه کشکول شخصیه برای من. الان که توی یه کافه نشسته ام و دارم لته با کیک شکلاتی میخورم و گل پسر توی کالسکه اش خوابه، داشتم دفترچه ام...
-
صندلی ماشین و ماجراهای آن
یکشنبه 27 آبان 1403 09:00
خب الان گل پسر خوابه و فرصت هست ماجراهای صندلی ماشین رو بنویسم. ما برنامه همیشگی مون اینه که گل پسر رو پنجشنبه ها حموم میبریم. پنجشنبه ها احسان حدود دوازده میاد خونه و گل پسر رو حموم میکنیم. اما هفته قبل، برامون پیامک اومد که نوبت قطعی برق ما پنجشنبه ساعت ۳ تا ۵ است. پس حموم گل پسر منتفی شد چون برق که بره شوفاژها هم...
-
صندلی ماشین و ابهام های آن
دوشنبه 21 آبان 1403 12:03
الان از گردش روزانه در پاساژ محل با گل پسر برگشته ام و گل پسر هنوز داره ادامه خواب کالسکه اش رو انجام میده و دیدم فرصت خوبیه برای نوشتن، به ویژه اینکه یک مشورت هم میخوام. این روزا خب آلودگی هوای تهران دوباره شروع شده و همین وضعیت تا اواخر بهمن کمابیش ادامه داره و طبیعتا بیرون بردن بچه ها توی این هوا به مصلحت نیست ولی...
-
واکسن دوماهکی و اهمیت پذیرش در زندگی
سهشنبه 15 آبان 1403 10:50
پنجشنبه صبح رفتیم واسه واکسن دوماهکی گل پسر. قد و وزن رو گرفتن و خدا رو شکر گفتن خوبه و واکسن رو زدن. دو تا واکسن توی دو تا پا و یه قطره خوراکی فلج اطفال. بعد اونجا وقتی قبل از واکسن داشتن سوال میکردن ازم، با توجه به اینکه وزنم بالا رفته و از وضعیت ظاهری راضی نیستم، از کارشناس پرسیدم میشه همراه با شیردهی رژیم هم گرفت؟...